امام : " عجالة این حرفها را رها کنید ، اینها فائده ندارد " . بعد رو به جمعیت کرد و فرمود : " اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال میکنید ، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمیز میدهید ، یا نه ؟ ! هرکس از این امت که گمراه شد از همین راه گمراه شد که ، بدون اینکه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد " . جمعیت : " البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم ، ولی کاملا نه " . امام : " بدبختی شما هم از همین است . احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است ، اطلاع و شناسایی کامل لازم دارد " . " اما آیاتی که از قرآن خواندید : این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد . این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است . قومی را ستایش میکند که در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادند ، و اگر هم نمیدادند گناهی و خلافی مرتکب نشده بودند. خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند ، و البته در آن وقت نهی هم نکرده بود که نکنند ، آنان به حکم عاطفه و احسان ، خودرا در تنگدستی و مضیقه گذاشتند و به دیگران دادند . خداوند به آنان پاداش خواهد داد . پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمیکند ، زیرا شما مردم را منع میکنید و ملامت مینمایید ، بر اینکه مال خودشان و نعمتهائی که خداوند به آنها ارزانی داشته استفاده کنند . " آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند ، ولی بعد در این زمینه دستور کامل و جامعی از طرف خداوند رسید ، حدود این کار را معین کرد . و البته این دستور که بعد رسید ناسخ عمل آنهاست ، ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل . " خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش ، نهی کرد که شخص ، خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد ، و آنچه در کف دارد به دیگران بخشد ، زیرا در میان عائله شخص ، ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا میشوند که طاقت تحمل ندارند . اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم ، عائله من که عهدهدار آنها هستم تلف خواهند شد . لهذا رسول اکرم ( ص ) فرمود : " کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان ، یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد ، در درجه اول بر پدر و مادر خود باید انفاق کند ، و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش ، و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش ، و در درجه چهارم خیرات و مبرات " . این چهارمی بعد از همه آنهاست . رسول خدا وقتی که شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده ، و او دارایی مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود : " اگر قبلا به من اطلاع داده بودید ، نمیگذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنند . او کودکانی باقی میگذارد که دستشان پیش مردم در از باشد ! " " پدرم امام باقر برای من نقل کرد که رسول خدا فرموده است : " همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید ، به ترتیب نزدیکی ، که هر که نزدیکتر است مقدمتر است " .
علاوه برهمه اینها ، در نص قرآن مجید ، از روش و مسلک شما نهی میکند ، آنجا که میفرماید : " متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تند روی میکنند و نه کند روی ، راه اعتدال و میانه را پیش میگیرند "
در آیات زیادی از قرآن نهی میکند از اسراف و تند روی در بذل و بخشش ، همان طور که از بخل و خست نهی میکند ، قرآن برای این کار حد وسط و میانه روی را تعیین کرده است ، نه اینکه انسان هر چه دارد به دیگران بخشد ، و خودش تهی دست بماند ، آنگاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده . خداوند این چنین دعایی را هرگز مستجاب نمیکند ، زیرا پیغمبر اکرم فرمود : خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمیکند .
الف - کسی که از خداوند بدی برای پدر و مادر خود بخواهد . ب - کسی که مالش را به قرض داده از طرف ، شاهد و گواه و سندی نگرفته باشد ، و او مال را خورده است . حالا این شخص دست به دعا برداشته از خداوند چاره میخواهد . البته دعای این آدم مستجاب نمیشود ، زیرا او به دست خودش راه چاره را از بین برده ، و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است . ج - کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد ، زیرا چاره این کار در دست خود شخص است ، او میتواند اگر واقعا از دست این زن ناراحت است ، عقد ازدواج را باطلاق فسخ کند . د - آدمی که در خانه خود نشسته و دست روی دست گذاشته ، و از خداوند روزی میخواهد ، خداوند در جواب این بنده طمع کار جاهل میگوید : " بنده من ! مگر نه اینست که من راه حرکت و جنبش را برای تو باز کردهام ؟ ! مگر نه اینست که من اعضاء و جوارح صحیح به تو دادهام ؟ ! به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل دادهام که ببینی و بشنوی و فکر کنی و حرکت نمایی و دست بلند کنی ؟ ! در خلقت همه اینها هدف و مقصودی در کار بوده . شکر این نعمتها به اینست که تو اینها را به کار واداری . بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کردهام که در راه طلب گام برداری ، و دستور مرا راجع به سعی و جنبش اطاعت کنی ، و بار دوش دیگران نباشی . البته اگر با مشیت کلی من سازگار بود ، به تو روزی وافر خواهم داد ، و اگر هم به علل و مصالحی زندگی تو توسعه پیدا نکرد ، البته تو سعی خود را کرده وظیفه خویش را انجام دادهای و معذور خواهی بود . ه - کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد آنها را از بین برده است ، و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده ، خداوند در جواب او میگوید : " مگر من به تو روزی فراوان ندادم ؟ چرا میانه روی نکردی ؟ ! " " مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روی کرد ؟ ! "
" مگر من از بذل و بخششهای بیحساب نهی نکرده بودم ؟ " و - کسی که درباره قطع رحم دعا کند ، و از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع رحم است ، ( یا کسی که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعی دعا کند ) . " خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت ، زیرا داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیغمبر بود ، و او میخواست آنها را به مصرف فقرا برساند ، و میل نداشت حتی یکشب آن پول در خانهاش بماند ، لهذا در یکروز تمام طلاها را به این و آن داد . بامداد دیگر سائلی پیدا شد و بااصرار از پیغمبر کمک میخواست ، پیغمبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد ، از اینرو خیلی ناراحت و غمناک شد . اینجا بود که آیه قرآن نازل شد ، و دستور کار را داد ، آیه آمد که : " نه دستهای خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانی و مورد ملامت فقرا واقع شوی " .
اینها است احادیثی که از پیغمبر رسیده ، آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تأیید میکند ، و البته کسانی که اهل قرآن و مؤمن به قرآنند به مضمون آیات قرآن ایمان دارند .
به ابوبکر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتی بکن ، گفت یک پنجم مالم انفاق شود و باقی متعلق به ورثه باشد ، و یک پنجم کم نیست .
ابوبکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد ، و حال آنکه مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند . و اگر میدانست بهتر اینست از تمام حق خود استفاده کند ، به یک سوم وصیت میکرد .
سلمان و ابوذر را که شما به فضل و تقوی و زهد میشناسید ، سیره و روش آنها هم همین طور بود که گفتم .
سلمان وقتی که نصیب سالانه خویش را از بیت المال میگرفت ، به اندازه یک سال مخارج خود - که او را به سال دیگر برساند - ذخیره میکرد . به او گفتند : " تو با اینهمه زهد و تقوی در فکر ذخیره سال هستی ؟ شاید همین امروز یا فردا بمیری و به آخر سال نرسی ؟ " او در جواب گفت : " شاید هم نمردم ، چرا شما فقط فرض مردن را صحیح میدانید . یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن اینکه زنده بمانم ، و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجی دارم ، ای نادانها شما از این نکته غافلید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد ، در اطاعت حق کندی و کوتاهی میکند ، و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست میدهد ، و همینقدر که به قدر کافی وسیله فراهم شد آرام میگیرد " . و اما ابوذر ، وی چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنها استفاده میکرد ، و احیانا اگر میلی در خود به خوردن گوشت میدید ، یا مهمانی برایش میرسید ، یا دیگران را محتاج میدید ، از گوشت آنها استفاده میکرد . و اگر میخواست به دیگران بدهد ، برای خودش نیز برابر دیگران سهمی منظور میکرد . چه کسی از اینها زاهدتر بود ؟ پیغمبر درباره آنان چیزها گفت که همه میدانید . هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوی از دست ندادند ، و از این راهی که شما امروز پیشنهاد میکنید که مردم از هر چه دارند صرف نظر کنند و خود و عائله خود را در سختی بگذارند نرفتند . من به شما رسما این حدیث را که پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا نقل کردهاند اخطار میکنم ، رسول خدا فرمود : " عجیبترین چیزها حالی است که مؤمن پیدا میکند ، که اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود ، و اگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است " . خیر مؤمن در گرو این نیست که حتما فقیر و تهیدست باشد ؟ خیر مؤمن ناشی از روح ایمان و عقیده او است ، زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بینیازی واقع شود ، میداند در این حال وظیفهای دارد و آن وظیفه را بخوبی انجام میدهد . اینست که عجیبترین چیزها حالتی است که مؤمن بخود میگیرد ، که همه پیشامدها و سختی و سستیها برایش خیر و سعادت میشود . نمیدانم همین مقدار که امروز برای شما گفتم کافی است یا برآن بیفزایم ؟ هیچ میدانید که در صدر اسلام ، آن هنگام که عده مسلمانان کم بود ، قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند ، و اگر ایستادگی نمیکرد گناه و جرم و تخلف محسوب میشد ، ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد ، خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد ، و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر . از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاکم قضائی اسلامی سؤال میکنم : فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است ، و قاضی حکم میکند که نفقه زنت را باید بدهی . در اینجا چه میکند ؟ آیا عذر میآورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کردهام ؟ ! آیا این عذر موجه است ؟ ! آیا به عقیده شما حکم قاضی به اینکه باید خرج زنت را بدهی ، مطابق حق و عدالت است یا آن که ظلم و جور است ؟ اگر بگویید این حکم ظلم و ناحق است ، یک دروغ واضح گفتهاید ، و به همه اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم کردهاید ، و اگر بگویید حکم قاضی صحیح است ، پس عذر شما باطل است . و قبول دارید که طریقه و روش شما باطل است . مطلب دیگر : مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهای واجب یا غیر واجب انجام میدهد ، مثلا زکات یا کفاره میدهد ، حالا اگر فرض کنیم معنای زهد اعراض از زندگی و مایحتاجهای زندگی است ، و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما " زاهد " شدند ، و از زندگی و ما یحتاج آن روگرداندند ، پس تکلیف کفارات و صدقات واجبه چه میشود ؟ تکلیف زکاتهای واجب - که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش و غیره تعلق میگیرد - چه میشود ؟ مگر نه اینست که این صدقات فرض شده که تهیدستان زندگی بهتری پیدا کنند ، و از مواهب زندگی بهرهمند شوند ! این خود میرساند که هدف دین و مقصود از این مقررات رسیدن به مواهب زندگی و بهرهمند شدن از آن است . و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود ، و حد اعلای تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند ، پس فقرا به آن هدف عالی رسیدهاند و نمیبایست به آنان چیزی داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند . و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند . اساسا اگر حقیقت این است که شما میگویید شایسته نیست که کسی مالی را در کف نگاه دارد ، باید هر چه به دستش میرسد همه را ببخشد ، و دیگر محلی برای زکات باقی نمیماند . پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکی را پیش گرفتهاید ، و به سوی بد مسلکی مردم را دعوت میکنید . راهی که میروید و مردم دیگر را هم به آن میخوانید ، ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پیغمبر و از احادیث پیغمبر است . اینها احادیثی نیست که قابل تشکیک باشد ، احادیثی است که قرآن به صحت آنها گواهی میدهد . ولی شما احادیث معتبر پیغمبر را اگر با روش شما درست در نیاید رد میکنید ، و این خود نادانی دیگری است . شما در معانی آیات قرآن و نکتههای لطیف و شگفت انگیزی که از آن استفاده میشود تدبر نمیکنید . فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمیدانید . امر و نهی را تشخیص نمیدهید .
جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که ، از خداوند ملکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد [6] خداوند هم چنان ملکی به اوداد . البته سلیمان جز حق نمیخواست . نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمنی این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته . همچنین است داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود . و همچنین است داستان یوسف که به پادشاه رسما میگوید : خزانه داری را به من بده که من هم امینم و هم دانای کار . بعد کارش به جایی رسید که امور کشورداری مصر تا حدود یمن به او سپرده شد ، و از اطراف و اکناف - در اثر قحطی که پیش آمد - میآمدند و آذوقه میخریدند و برمیگشتند . و البته نه یوسف میل به عمل ناحق کرد و نه خداوند در قرآن این کار را بر یوسف عیب گرفت . همچنین است قصه ذوالقرنین که بندهای بود که خدا را دوست میداشت . و خدا نیز او را دوست میداشت . اسباب جهان در اختیارش قرار گرفت و مالک مشرق و مغرب جهان شد .
ای گروه ! از این راه ناصواب دست بردارید و خود را به آداب واقعی اسلام متأدب کنید . از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز نکنید ، و از پیش خود دستور نتراشید . در مسائلی که نمیدانید مداخله نکنید ، علم آن مسائل را از اهلش بخواهید ، در صدد باشید که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه و حلال را از حرام باز شناسید . این برای شما بهتر و آسانتر و از نادانی دورتر است . جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است ، بخلاف دانش که طرفداران کمی دارد . خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشی دانشمندی است .
نظرات شما عزیزان: